![طبق قاعد نفی سبیل، باید حتی زمینه سلطه کفار بر مسلمانان را نیز رفع کرد طبق قاعد نفی سبیل، باید حتی زمینه سلطه کفار بر مسلمانان را نیز رفع کرد](http://vasael.ir/files/fa/news/1399/3/2/19458_295.jpg)
بخش نخست این نشست پیشتر منتشر شد؛ آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم این نشست و مهمترین مطالب ارائه شده توسط حجت الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی است.
بحث این است که آیا میتوانیم نسبت به کشوری که در سازمان ملل کرسی دارد، مخالفت کنیم، با اینکه بر اساس نرمال جهانی باید آنها را به رسمیت بشناسیم، به عبارت دیگر، در فرآیند معنایی انقلاب اسلامیدر حوزه سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامیچه باید بکنیم؟ آیا انقلاب اسلامیبه ما اجاره میدهد در مقابل رژیم صهیونیستی کوتاه بیاییم و آن را به رسمیت بشناسیم یا اینکه بایستهها فقهی و هنجاری فقهی ما را ملزم میکند که در مقابل این رژیم غاصب بایستم و غیر از این را نمیتوانیم مشی کنیم؟
دفاع از فلسطین طبق مبنای فقه سنتی
در فقه سیاسی برای پاسخ به این سوال، باید تکلیف چند مسئله را روشن کنیم. در ادبیات فقهی، مجموعه کشورهای اسلامیرا به مثابه یک دار واحد تلقی میکند و آن را تحت کل واحد با عنوان «دارالاسلام» میشناسد که نقطه مقابل آن، یا دارالحرب است یا دارالکفر. اگر ما بر اساس ادبیات سنتی صحبت کنیم، هر کشوری باید از مزرهای خود دفاع کند، مثلا اگر به یکی از استانها و یا یکی از شهرهای او حمله کردند مسلمان باید از آن دفاع کنند. در این منطق، دارالاسلام یعنی تمام مناطقی که مسلمانان در آن ساکنند، هنجارهای اسلامیدر آن پیاده میشود و حاکمان اسلامیبر آن حکومت میکنند.
با منطق فقه سنتی، در غرب دارالاسلام، کشوری به نام فلسطین وجود دارد، یعنی اگر فرضاً دارالاسلام یک کشور باشد یک منطقه از آن فلسطین است؛ حال بر مبنای فقه سنتی آیا باید از منطقهای از مناطق دارالاسلام که مورد هجوم کفار قرار گرفته دفاع کنیم؟ نه فقط فقه بین الملل بلکه هر انسانی معتقد است که با هجوم به یک شهر از کشورمان، باید از شهر خود دفاع کنیم.
دفاع از فلسطین در ادبیات کنونی دولت ملت
ادبیات امروزه جهانی از بحث دارالاسلام و دارالکفر به سمت دولت ملتها سوق پیدا کرده است که شامل کشورهای مستقلی مانند ایران، عربستان، سوریه. حال در ادبیات جدید، آیا کشوری مانند ایران که به عنوان یک کشور شناخته شده است موظف است در مقابل رژیمیکه با ظلم سرزمینی را اشغال کرده، بایستد و آن را به رسمیت نشناسد؟ ادبیات فقهی ما در فضای دولت ملت هم، چنین حکمیرا تایید میکند.
برای تبیین این دیدگاه باید به دو نکته توجه کنیم؛ ادبیات فقهی ما را به این سمت میکشاند که باید از مظلوم دفاع کنیم و در مقابل ظالم بایستیم، امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛ کسی که صبح کند و اهمیتی به کارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و کسی که صدای مردی را بشنود که فریاد کمک خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست».
اما نکته دیگر، ماهیت رژیمیاست که بر علیه فلسطین مرتکب جنایت شده است، رژیمیکه از آن به منفورترین کشور یاد میشود. برای استقرار هر حکومتی باید چهار ویژگی وجود داشته باشد: حکومت، حاکمیت، جمعیت و سرزمین. اسرائیل نه جمعیت قابل ملاحظهای دارد، نه سرزمینی که متعلق به خود باشد، نه منطق حاکمیتی مقبول و نه کارگزار مشروعی. بر این اساس، رژیمیکه هیچ یک از ویژگیهای حکومتی را ندارد مشروعیت ندارد و نباید به رسمیت شاخته شود.
قواعد فقهی که در نظام بین الملل تعیین تکلیف میکنند
در ادبیات فقهی چند قاعده و گفتمان داریم که در نظام بین الملل تعیین تکلیف میکند. مثل
قاعده نفی سبیلکه بر اساس آن، کفار بر مسلمانان سلطه ندارند و نباید داشته باشند و چنانچه این اتفاق بیفتد باید برای از بین بردن آن اقدام شود. مقصود از سلطه در این قاعده، اعم است از سلطه فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی که رژیم اشغالگر صهیونیسم هر سه سلطه را دارد.
طبق دیدگاه اسلام (اعم از فقه جعفری و فقه اهل سنت) اگر سلطه کفار وجود دارد، باید آن را دفع کرد و از بین برد و اگر زمینه آن وجود دارد و یا در مظان وجود است، باید آن رفع کرد و بستر آن را نیز از بین برد. رژیم اسرائیل ماهیت خود را در پرچم خود تعریف کرده است، یعنی رژیم صهیونیست یهودی که سرزمین خود را از نیل تا فرات میداند.
بر اساس قاعد نفی سبیل، باید حتی زمینه سلطه کفار بر مسلمانان را نیز رفع کرد
بر اساس منطق فقه مقاومت نمیتوان صبر کرد تا اسرائیل این منطقه را به سلطه خود در آورد و پس از آن ما بر علیه او اقدام کنیم، بلکه به مقتضای این منطق، اگر زمینه سلطه کفار وجود داشته باشد لازم است نسبت به رفع آن اقدام کنیم، همانگونه که امروزه شاهد آن هستیم که اسرائیل، در همان محدودهای که آن را غصب کرده برای محافظت از خود دیوار کشیده است.
اگر ما منطق مقاومت را توسعه نداده بودیم و امروزه بر اساس
قاعده نفی سبیل، از مرزهای بومیخود یعنی همان دولت ملت فراتر نرفته بودیم و عملا در کشورهایی مثل افغانستان، یمن، عراق، سوریه و لبنان نفوذ نمیکردیم امروز شاهد دیوار کشی اسرائیل نبودیم، مخصوصا اینکه منطق آنها تسلط بر نیل تا فرات است و بر همین اساس اخیرا به دنبال کرانه باختری هستند.
مهاجرت معکوس؛ ایده مهم منطق مقاومت
رژیمیکه مردم و جمیعت نداشته باشد اصلا وجود ندارد؛ طبق منطق مقاومت باید در برابر اسرائیل به گونهای رفتار کنیم که مهاجرت معکوس رخ دهد، این مهم میتواند یا با تدابیر امنیتی شکل بگیرد و یا با تدابیر اقتصادی، فرهنگی و مانند اینها. وقتی کشورهای مسلمان، دست از تبادل امنیتی، اقتصادی و فرهنگی با اسرائیل را بردارند و کشورهایی را که به این امر اقدام میکنند تحت فشار بگذارند طبیعتا مردمیکه در این سرزمین سکونت دارند احساس ناامنی میکنند و به فکر مهاجرت میافتند.
دلالت قاعده عدالت بر حمایت از فلسطین
قاعده مسلم دیگری که در فقه مطرح است قاعده «عدالت» است. عدالت به این معناست که هر چیزی در جای خود قرار گیرد و وقتی ما از اسرائیل سخن میگوییم یعنی رژیمیکه در جای خود قرار نگرفته و با غصب حق مسلم مردم فلسطین، سرزمین آنها را اشغال کرده است. پس ما برای اجرای عدالت مکلفیم که با این رژیم منحوس مبارزه کنیم و حق را به حق دار برسانیم.
منطق انقلاب اسلامیاین است که «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ؛ نه ستم مىکنید و نه ستم مىبینید»، یعنی ما نه اهل ظلم کردن هستیم و نه اهل ظلم دیدن. اگر کسی ظلم کند، ما همواره آن را محکوم میکنیم، هر کجای عالم که این ظلم صورت بگیرد. منطق انقلاب اسلامیاز آغاز این گونه بوده و بر همین هم مبتنی خواهد ماند.
مسئله مهمیکه باید بدان توجه شود این است که ما به عنوان یک مسلمان در دارالاسلام، باید چگونه با این مقوله رفتار کنیم؟ خداوند متعال در آیه ۱۱ از سوره مبارکه رعد میفرماید: «ِانَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!».
اگر ما مسلمانان برای مقابله با اسرائیل مبادرت نکنیم، این رژیم از بین نخواهد رفت ولو آنکه منطق آن منتهی به نابودی باشد. ما باید در سطح نخبگانی بحث را تنویر و تبیین کنیم تا مسلمانان با اقدام همه جانبه امنیتی، فرهنگی و اقتصادی بر علیه رژیم اسرائیل نابودی این رژیم غاصب را فراهم کنند.
اسرائیل تنها محدود به یک منطقه و حاکمان خاص نیست
لازم به ذکر است، ما مقید به مقولهای به نام اسرائیل با یک سرزمین و حاکمیت خاص نیستیم، بلکه این رژیم را نماینده یک تمدن در حال جریان میدانیم. رژیم اسرائیل آرمان خود را بر اساس آرمان آخرالزمانی طراحی کرده که در آن منجیای خواهد آمد که دنیا را خواهد گرفت. البته، همانطور که مستحضرید بحث صهیونسیم با یهود جدا است، وقتی ما از صهیونیسم صحبت میکنیم یعنی فرقهای که چه بسا یهود را نیز به خدمت گرفته است.
ما در پشت پرده سرزمین اشغالی، با منطق صهیونیسم مواجهیم که در کل جهان در حال تدبیر و اداره سازمانها، نهادها و حتی حاکمان کشورها است. این فرقه عملا برای پایداری خود تنها به مقولهای به نام یک کشور در یک سرزمین خاص بسنده نکرده است. این تمدن مبتنی بر هنجارهای مشخصی است که بر اساس سرمایه، ربا و ثروت شکل گرفته است. یهود از قدیم در اقتصاد داعیه داشته و حتی در زمان پیامبر اکرم (ع) بر ربا تاکید میکردند. امروزه این سرمایه به سمت رسانهای رفته است که در حال القاء فرهنگی بر مردم جهان است که مطابق فطرت آنها نیست.
دو جریان مهم در جهان وجود دارد که مدعی اداره جهان بر اساس منطق خاص هستند؛ منطق اسلام و منطق صهیونیسم. این دو جریان پشتوانهای دارند که آن مهم است؛ تمام هم و غم ما این است که در جامعه انسانیت، فطرت و عدالت مبتنی بر خداوند متعال در جامعه حاکم شود، اما چیزی که در مقابل این منطق قرار دارد که عمدتا صهیونیسم بین الملل آن را پشتیبانی میکند، مبتنی بر فرهنگ مادی و پذیرش نظام سلطه است./504/م